نفحه

یک بار وزیدن باد یا بوی خوش

نفحه

یک بار وزیدن باد یا بوی خوش

نفحه، که قرار است کم و بیش از خاطرات و گذشته‌های دور و نزدیک بنویسم. واژه بسیار قشنگی است البته، نخستین بار هم با افتخار در ترکیب ِ نفحات صبح از آقای سعدی آن را دیدم، که خب ایشان به دلایل دیگری دوستش داشت.
درک خنکای یک نسیم و لذت بردن از وزش باد چیزی شاید شبیه به زنده بودن است، شبیه به داشتن یک شبکه عصبیِ به‌اندازه کافی پیچیده! حالا اگر آنقدرها هم لذت نمی‌برید از چیز ساده ای که اینجا عرضه شده، شاید تعریف یکسانی از حیات و زیستن نداریم. همین.

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

ای کاش بیدار نشوم

| سه شنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۸، ۰۲:۱۸ ب.ظ

غرق در چه بینشی شدم نیمه‌شبی! جای آن دارد تا صبح اشک بریزم و فردا را به خود مرخصی بدهم. داشتم ویدیویی در مورد این ماشین اصلاح ژن (کریسپر) می‌دیدم، (حالا که این یادداشت را می‌نگارم یادم نمی‌آید ویدیو چه بوده اما برای آشنایی این ویدیو از کورتزگزاگت مفید است!) و حین تماشای آن به این جمله فکر می‌کردم که «مرگ، تنها یک نقص فنی است.» خب همین‌طور که سن بالا می‌رود، DNA نیز مقداری تفاوت می‌کند، البته با همان درصد خطای بسیار کمی که جانِ تکامل است. این دگرگشت (و نه فرگشتِ) ژنوم، طی سال‌ها منجر به این می‌شود که بدن آدمی همان چیزی که در ابتدای کار و خردسالی بوده نباشد. خب منشأ انواع اصلاً یکی از دو پایهٔ تکامل است، تغییراتی در مادهٔ وراثت «ژن»  موجودات پدید می‌آورد که بعداً طبیعت یا خود آدم (یا یک چیز هوشمند) می‌تواند از میانشان انتخاب کند.

البته اصرار دارم بگویم «بدن» چراکه اگر ناهنجاری‌ای در دستگاه عصبی شما رخ ندهد، این مجموعه از سلول‌ها کمتر شامل این قاعده می‌شوند. سلول‌های عصبی تقریباً زایش جدیدی ندارند، و اگرچه سیستم به صورت کلی کند می‌شود اما خب نمی‌شود به راحتی گفت آدم بینش‌هایش را از دست می‌دهد.

حالا به این فکر ‌می‌کردم که زمانی که این نقص فنی رفع شد، آیا دوست دارم کسی مادهٔ ژنتیک من را به دست بگیرد و مرا از کتم عدم (با این دید نظریهٔ اطلاعاتی!) برانگیزاند و به دنیا بازگرداند؟ شاید حتی روزی بیاید که یک نوجوانِ مشغول بازی‌های ویدیویی، یک گوشه از دنیا یک clone از من را روی رایانه‌ٔ شخصی‌اش بالا آورد و مصاحبتی کوتاه با من داشته باشد، از سر لطف!

بعد به این فکر افتادم که من به بیان خوبی، اطلاعات مردهٔ ژنتیکم نیستم. یعنی بیشتر به دستگاه عصبیِ زنده‌ام برمی‌گردم. رمز و رازش هم همین پیوستگی است، نه احتمالاً لود شدن اطلاعات سیستم از یک حافظهٔ (RAM) مرده!

در حدیث آمده که «خواب خواهر مرگ است.» و خب خواب این پیوستگیِ آگاهی را به وضوح بر هم می‌زند. داشتم خیال می‌کردم که آیا مرگ هم باید تفاوت چندانی بکند با همین خواب؟ کاش در خواب بمریم.

انتهایش این است  که می‌خواهم بیدار نشوم و از این زیبایی‌ها و جذابیت‌های دنیای پس از بیداریِ دوباره محروم شوم دیگر! زندگی اگر می‌خواست تا ابد ادامه پیدا کند به گمانم آن‌طور هم حال نمی‌داد. البته به قول افلاطون این از آن ایده‌هایی‌ست که هم خودش خیلی درست است و هم نقیضش :)

کاش در شبی زیر یک پتوی نرم و در اتاقی تاریک و خنک، در حالی که کنار معشوقم خوابیده‌ام دیگر بیدار نشوم. کاش او هم پس از آن شب دردی را تحمل نکند. فقط امیدوارم دردناک نباشد.

پیامدهای ناگزیر! نه چند ایراد قابل رفع!

| شنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۸، ۰۵:۰۳ ب.ظ

بسیاری از ما این روزها محصول جدید شبکه HBO به نام چرنوبیل را دیدیم. سریالی که حسابی معروف و گسترده شد. همزمان در همین چند هفته داشتم کتاب معروفی را می‌خواندم به نام «چرا ملت‌ها شکست می‌خورند» که فصلی مفصل برای سیستم اقتصادی شوروی کنار گذاشته بود. دو سه هفته پیش هم پادکست خلاصه کتابی از بی‌پلاس منتشر شد به نام «مجمع‌الجزایر گولاگ» اثر سولژنیتسین، که به اردوگاه‌های کار اجباری شوروی می‌پرداخت و در بخشی هم خاطرات خودش را از آن جهنم روی زمین نقل می‌کرد.

خب پیش از این هم چیزهایی در مورد نظام کمونیستی شوروی خوانده و شنیده بودم اما احساس می‌کنم در این مدت کوتاه اخیر جنبه‌های مختلفی از مسئله پیش رویم گذاشته شد و دست کم خیلی به یک سیستمِ آزمودهٔ مطلقاً خراب فکر کردم. تعدادی نکته در حاشیه کتاب مذکور نوشتم که دو تا را با شما به اشتراک می‌گذارم. یکی از مهم‌ترین تفصیل‌های این آقای سولژنیتسین در مورد شوروی، توضیح این ایده است. مشکلاتی در همه‌جای شوروی از اقتصاد و نظام و دادگاه تا سیاست و مسائل اجتماعی وجود داشت؛ نکته اساسی این است که این مشکلات، ایرادات و ناهنجاری‌های سیستم نیستند بلکه پیامدهای اجتناب‌ناپذیر سیستمی چون شوروی هستند! هر جور که نظامی با همین چند تا اصل و آرمان عمیق کمونیستی بسازیم، ناگزیر با چنین پدیده‌هایی روبرو خواهیم شد.

این البته نکته‌ای است که من مدت‌هاست به بعضی دوست‌های باهوش و مداراگرم می‌گویم. در حالی‌که دارند رؤیای تمدن جهانی را در این فرمان گام به گام سراسر ابهام و حرف‌های خوب، برایم شرح می‌دهند و مرا به عمل‌گرایی متهم می‌کنند.

مثلاً قانون‌گریزی یا وجود قوانین مبهم و تفسیرپذیر یا این مقدار از انحصار قدرت حول یک محور، لزوماً به هرج و مرج مدیریتی منجر می‌شود. اینکه بسیاری از ایرادات ساختاریِ برآمده، دقیقاً از جان این سیستم است. یکی از مشکلات شبیه به شوروی شاید همین است که بنیان این نظام بسیار فردمحور است. احتمالاً همین حالا هم آدم‌های به نسبت خوبی در خیلی پست‌های مهم سر کار هستند. به روزی فکر کنید که همین آدم‌هایی که آرام آرام دارند نزدیک می‌شوند روی صندلی‌های مقدس و معظم بنشینند در حالی‌که معتقدند «رسانهٔ حاکمیت شدن افتخار است».

متن را با این نقل قول از دکتر مشایخی استاد مدیریت و اقتصاد به پایان می‌برم که جلسه‌ای سه بار می‌گفتند «ساختارِ بد فرآیندِ خوب ایجاد نمی‌کند».