نفحه

یک بار وزیدن باد یا بوی خوش

نفحه

یک بار وزیدن باد یا بوی خوش

نفحه، که قرار است کم و بیش از خاطرات و گذشته‌های دور و نزدیک بنویسم. واژه بسیار قشنگی است البته، نخستین بار هم با افتخار در ترکیب ِ نفحات صبح از آقای سعدی آن را دیدم، که خب ایشان به دلایل دیگری دوستش داشت.
درک خنکای یک نسیم و لذت بردن از وزش باد چیزی شاید شبیه به زنده بودن است، شبیه به داشتن یک شبکه عصبیِ به‌اندازه کافی پیچیده! حالا اگر آنقدرها هم لذت نمی‌برید از چیز ساده ای که اینجا عرضه شده، شاید تعریف یکسانی از حیات و زیستن نداریم. همین.

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

رسانه، مردم، قدرت؛ لزوم آزادی بیان و حکومتِ مردم

| چهارشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۷، ۰۱:۱۴ ق.ظ

خب نوشتن این متن را شروع می‌کنم در حالی‌که هنوز نقشه‌ای در ذهنم برایش ترسیم نکرده‌ام. ولی فکر می‌کنم واژه‌هایی که همین حالا برای عنوانش برگزیدم بتوانند قلمم را برای این نوشته برانگیزند و در راستای جلوگیری از زیاده‌روی‌اش هدایتش کنند، البته اگر هنگامی که شما متن را می‌خوانید این سه واژهٔ رسانه، مردم و قدرت در عنوان سر جایشان باشند.


ناگزیر باید انتخاب کنیم چه چیزی حکومت می‌کند. می‌شود هم به دقت و تمامیت این کار را نکرد و به حاشیهٔ تصادفی و اللّه‌بختکیِ [واژهٔ اللّه را به دقت انتخاب می‌کند] این توزیع اجازهٔ جولان بیشتر داد. حالا این چیز حاکم می‌تواند یک ایدئولوژی مذهبی -یا به بیان بعضی دوستان نزدیکم، خود خدا- باشد، می‌تواند پول و سرمایه باشد همان‌طور که چند وقت پیش بانو الیزابت وارن، سناتور ظاهراً شریفِ رقیب ترامپ، فرمودند در آمریکا تازگی(!) این‌گونه شده، یا این چیزِ حاکم به طرز عجیبی مردم باشد. اسم اولی را شاید ولایت فقیه گذاشته‌اند در کشور ما، دومی را به نام کاپیتالیسم یا -حتی بدتر- امپریالیسم می‌شناسند و آخری دموکراسی یا -به بیان نادقیق و مصطلح- سوسیالیسم است. گریز سریعی به یک لمِ واژگانی داشته باشیم؛ واژه‌های «دموگرافی» به معنای جمعیت‌شناسی یا نمایش جامعه و «تئوکراسی» به معنای حاکمیت دینی و «تئولوژی» به معنای دین‌شناسی و این‌ها را به ذهن آورید، آن‌ها را خرد کنید و به این برسید که دموکراسی حکومت مردم است.

حالا یک لمِ دیگر: کلمهٔ «وتو» را همه‌مان شنیده‌ایم. معنایش در لاتین «منع می‌کنم!» است. اصل وتو که در سازمان مللِ (امیدوارم) متحد به پنج کشورِ قدرتمند و صاحب سلاح هسته‌ای داده شده برای ما آشناست و البته هنوز هم مناقشه‌برانگیز است. اما یک اصل اساسی هنوز هم آن را توجیه می‌کند. خوب است بدانید که حق وتو سبب جلوگیری از یک تغییر می‌شود. ظاهراً مستعمران، قلدران و قدرتمندان حق وتو را بر اساس اصلِ «ارجحیت صلح یا عدم درگیری بر عدالت» بر سازمان ملل سوار کرده‌اند. یک بار دیگر آن را بخوانید! خیلی معنا می‌رساند.

بحثم دقیق و جامع نبود و نیست و صرفاً تعدادی نکتهٔ بانمک بیان کردم. اما ادامه می‌دهم که دموکراسی با «آریستوکراسی» یا حکومت نخبگان که به مذاق ما شاید خوشتر بیاید فرق می‌کند. یکی از چیزهایی که شاید دلیل بر صحّت دموکراسی قلمداد شود همین اصلِ عجیبِ «ارجحیت عدم درگیری بر عدالت» است. شاید برای مثل منی که جنگ و ناامنی ندیده عجیب بنماید و برای نویسندگان منشور سازمان ملل که جهانی پراندوه را از پس دو جنگ مهلک و خون‌ریز می‌زیستند این‌طور عجیب نبوده.

این وسط رسانه چه کار می‌کند؟ مردم را روشن می‌کند. بدیهتاً باید آزاد باشد. مثل بازار آزاد که دل خوشی از آن ندارم ولی گمان می‌کنم به طبیعت آدمی نزدیک است، آزادی این هم شاید ساختاری ست که آن را به سمت خوبی ببرد اگرچه همین حالا در کشور آزادی مانند آمریکا هم می‌شود مثلِ فاکس‌نیوز را دید ولی خب فضا برای آدمِ حنیف از انحصار و پروپاگاندای صداوسیما بهتر است به روشنی.

دیشب داشتم Changeling را می‌دیدم، موسیقی فیلم را دارم همین حالا گوش می‌دهم و اگر روی آن کلیک کنید شما هم می‌توانید آن را بشنوید که بسیار آرام و غمگین است. شاید موضوع فیلم این نیست -شاید هم هست- اما در آن نشان می‌دهد که ساختار فاسد پلیس چطور از رسانه‌ها می‌ترسد و دستگاه مستقل قضا -راستی رئیسی داره رئیس القضات میشه :))- چطور به راحتی سازمانِ پلیس را محاکمه می‌کند و نهایتاً مردم قدرت را به وسیله انتخاباتی نرم از دست گمارندهٔ این رئیس پلیس فاسد خارج می‌کنند.

رسانه چشم و گوش مردم است برای نظارت روی نحوهٔ عملکرد قدرت. مردم از دریچهٔ آن می‌فهمند و تحلیل هم می‌کنند متأسفانه و سپس ابراز وجود کرده و گاهی حتی نخبگان خیرخواه را از سر کار خارج می‌کنند چه رسد به مستبدان و فاسدان. دموکراسی قرار است از تنش‌ها جلوگیری کند. یک مردم‌سالاری سالم و روان نمی‌گذارد مردم به این التهابی که ایرانِ امروز دارد برسد، مثلاً می‌تواند سوپاپ اطمینان آن‌ها در انتخابات‌ها شود، البته نه این‌طور که از میان چند گزینهٔ شبیه به هم که شورای نامحترم نگاهبان در اختیارشان گذاشته دفع افسد کنند. مردم ممکن است صلاح خودشان را ندانند! کاملاً درست است و البته که شما هم دقیقاً نظر خود خداوند را در مورد مسائل می‌دانید و آن را بدون اشتباه و فساد اجرا می‌کنید :) در مورد پوپولیسم و سوسیالیسم هم حرفی نمی‌زنم، بگذاریم آقای سندرز نزند و بزند.

ملمّع، محصول مشترک دو ادبیات سرشار!

| دوشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۷، ۰۹:۳۳ ب.ظ

بخوانید مُلَمَّع! که از واژه لُمعه می‌آید. لمعه پاره‌گیاهی است که بخشی از آن خشک است و بخشی تر. ترکیب «دلق ملمع» و «شرح لمعه» را هم شاید شنیده باشید که اولی به معنی جامه‌ی تکه‌تکه است و دومی کتابی است مهم در فقه شیعه و تنظیم قوانین مدنی، که البته نویسنده نتوانست بفهمد وجه نامگذاری‌اش چیست.
در اصطلاح واژگانی ملمّع چیزی است که از بخش‌هایی ممتاز تشکیل شده است و در اصطلاحی که اهل ادب به کار می‌برند آمیختن زبان‌های مختلف است، برای ساخت ترکیب ارزشمند هنری که آن را به تعریف جناب شفیعی کدکنی شعر می‌خوانیم؛ خب اگر بخواهیم ترکیب را در ساختار از پیش تعریف‌شده‌ی وزن و عروض بگنجانیم شاید به ذهن شما برسد که به زبان عربی محدود می‌شویم. که خب اشکالی هم ندارد و «چون که صد آمد نود هم پیش ماست»! برای نمونه‌ی بیش از دو زبانه نیز به غزلی زیبا از حافظ با مطلع «سبت سلمی بصُدغیها فؤادی» مراجعه کنید که علاوه بر عربی و فارسی از زبان پهلوی نیز استفاده کرده است. البته شهریار شعری با ترکیب بیش از سه زبان نیز دارد.
ملمّع را ظاهرا نخستین بار یکی از معاصران رودکی به نام «شهید بلخی» در همان اوایل ظهور ادبیات فارسی در قرن چهارم هجری به دنیای هنر آورده است.
به خاطر دارم زمانی جایی می‌خواندم که ترکیبِ به‌روشنی غلطِ «اولی‌ٰتر» که جناب سعدی چندین بار در آثارش استفاده کرده است، خیلی هم درست است! چراکه جناب سعدی آن را استفاده کرده است و انصافاً هم آن را خوب به کار برده! حالا هم که بنا به معرفی شده خوب است از معیار ادب فارسی مثالی برای آشنایی شما با این مفهوم جذاب ادبیات بیاوریم، که اگر بعدا کسی پیش شما عارض شد «ملمّع خوب نشنیدی!» در محل پس از قطع رابطه، روی نظرات پیشین آن کس درباره ی ادبیات خط بطلانی بکشید.
غزلی آسمانی در زیر تقدیم تان شده است که سعدی تقریباً در هر بیت آن مصرعی را به فارسی و مصرعی را به عربی ساخته است و در هر دو زبان فصاحت تمام خود را به منصه ظهور کشیده است، همان‌طور که خودشان متواضعانه ادعایش را هم کرده اند.
مخلصانه توصیه می‌کنم پیش از خواندن کامل یک بیت معنای واژگان آن را ببینید و خوب است که هم‌خانواده‌ای برایش به ذهن بیاورید، مثلاً برای همین واژه‌ی نخستین غزل «سَل» واژه «سؤال» را داریم. سپس معنای مصرع عربی را بخوانید. دیگر این که قافیه‌های عربی که به کسره ختم می‌شوند را با ی بخوانید مثلا در مصرع ابتدایی بخوانید فلواتی. باشد که مقبول افتد و چه بسا شروعی باشد بر آشنایی عزیزان با ادبیاتِ سرشار عرب. منبع تعاریفی که در ابتدا آمد، کتاب «انواع شعر فارسی» از جناب رستگار فسایی بود و تصویر از سایت گنجور گرفته شده‌است.


در زیر برگردان مصرع‌های عربی را آورده‌ام که شمارهٔ ابیات پیش از آن نوشته شده‌است:

(۱) [گوارایی] چشمه‌ها (چشمه مصنوعی، قنات) را از سواران سرگردان در دشت‌ها (فلات) بپرس!
(۲) اگر به هجرت بروی روز و شب من یکی (مساوی) می‌شود.
(۳) زمان گذشته است و دلم می‌گوید: تو می‌آیی.
(۵) همانا چشمه‌ی حیات در تاریکی‌ها یافت می‌شود. (به افسانه چشمه جاودانگی خضر اشاره دارد.)
(۶) چقدر خوشی مرا تلخ می‌کنی در حالی که شیرینی به همراه توست!
(۷) اگر کفن مرا ببویی رایحه‌ی محبتت را خواهی یافت.
(۸) هر انسان بانمکی (ملیح) را آنطور که دوست دارد و راضی شود، توصیف کردم.
(۹) از تو می‌هراسم و امید دارم، کمک می‌طلبم (استغاثه) و نزدیکی می‌جویم.
(۱۰) دوستانم رهایم کردند همانطور که دشمنانم می‌خواستند.
(۱۱) و اگر به پرندگان شکایت می‌بردم [برایم] در لانه‌هایشان (موکن) ناله (نوحه) سر می‌دادند!